<iframe class="jbz_ifr" height="250" frameborder="1" width="350" src="http://www.javaherbazar.com/market/jbz_linkbox.php?marketer=46954695"></iframe>
روانشناسی...برچسب : نویسنده : hoseinsahand farshidsahand بازدید : 162
اهی خندیدن آنقدر برای انسان عادی میشود که فراموش میکنیم، چقدر شگفتآور است. آیا تا به حال به این مسئله فکر کردهاید که خنده چقدر میتواند در کنش و واکنش بدن سودمند باشد و آیا میدانید در هنگام خندیدن در بدن چه اتفاقی رخ میدهد...
خنده باعث میشود انرژی از منبع درونی وجود شما به سطح بیاید. انرژی همانند سایهای خنده را دنبال میکند و بهدنبال آن جاری میشود. آیا تا کنون توجه کردهاید اوقاتی که واقعاً و از ته دل میخندید، به طور عمیق در حالت مدیتیشن قرار دارید؟
در واقع در این لحظات فکر کردن کاملاً متوقف میشود. اصلاً غیر ممکن است که در یک زمان هم فکر کرد و هم خندید. خندیدن و فکر کردن دقیقاً متضاد یکدیگرند.
اگر واقعاً بخندید، فکر کردن متوقف میشود ولی اگر فکر کردن ادامه پیدا کند، خنده، واقعی و از ته دل نخواهد بود. هنگامیکه شما عمیقاً میخندید، ناگهان فکر ناپدید میشود. خندیدن یکی از بهترین، سادهترین و طبیعیترین راههای خلاصی از شر ناآرامیهای ذهن است. خندیدن میتواند مقدمهای شورانگیز برای وارد شدن به مرحله توقف افکار و بیذهنی باشد.
هر روز صبح پس از بیدار شدن از خواب قبل از باز کردن چشمانتان به خوبی بدنتان را کش و قوس دهید و خستگی احتمالی را به این ترتیب از تن خود بیرون کنید. پس از سه یا چهار دقیقه همانطور با چشمان بسته شروع به خندیدن کنید.
برای مدت پنج دقیقه فقط بخندید. در ابتدا ممکن است خنده شما واقعی نباشد ولی پس از مدتی صدای این خنده مصنوعی باعث خواهد شد تا واقعاً بخندید. خود را کاملاً رها کنید و به این خنده بسپارید. شاید چند روزی طول بکشد تا این حالت بهطور واقعی اتفاق بیفتد. این مدیتیشن تاثیر بسیار خوبی خواهد داشت و باعث میشود تا کل روز شما تغییر کند.
مهارتی به نام " خنده "
گاهی خندیدن آنقدر برای انسان عادی میشود که فراموش میکنیم، چقدر شگفتآور است. آیا تا به حال به این مسئله فکر کردهاید که خنده چقدر میتواند در کنش و واکنش بدن سودمند باشد و آیا میدانید در هنگام خندیدن در بدن چه اتفاقی رخ میدهد.
دانش روانشناسی، امروزه پی برده است که لبخند در زندگی ما از اهمیت بهسزائی برخوردار است. لبخند و خنده هیچ عارضه جانبی مضری ندارد و حت یاگر نتواند به خودی خود بیماری و فشارهای روحی را علاج کند، حداقل میتواند لحظات نگرانی بهوجود آمده از بیماری را برطرف سازد.
لبخند علاوه بر معکوس کردن مسیر بیماری و تأمین سلامت، بهترین یخشکن در گردهمائیهای اجتماعی است.
در سالهای اخیر دانشمندان سعی داشتند که فیزیولوژی خنده و اثرات پزشکی قابل اثباتش را آشکار کنند.
گروهی از این وحشت دارند که اگر زیاد بخندند و یا لبخند به لب داشته باشند، دیگران آنها را جدی نگیرند در حالی که باید بدانیم امروزه مشکل، خنده زیاد نیست، بلکه کمبود خنده است. البته بایستی صادقانه خندید و شخصیت خود را نیز در نظر داشت. خنده آنگاه مؤثر و درمانبخش است که به موقع باشد و به شخصیت دیگران آسیب نرساند. خنده آنگاه مؤثر و درمانبخش است که به موقع باشد و به شخصیت دیگران آسیب نرساند. خندههای بیمورد و تمسخرآمیز، انسان را غافل میکند و پرده سیاهی بر روی عوامل شادیآفرین دیگر میکشد.
● خنده چیست؟
در واقع خنده یک برنامه است که کل سیستم بدن را درگیر میکند. ممکن است خنده در اثر گفتن یک مطلب خندهدار باشد که از عصب شنوائی ما شروع میشود، و یا ممکن است در اثر دیدن تصویرهای خندهدار و کمیک بوده و از چشمهایمان شروع شود.
دانستن این نکته میتواند جالب باشد که پیدایش خنده بیش از بهوجود آمدن زیان و عمیقاً با پیدایش ما ارتباط دارد.
● تأثیرات لبخند و خنده
لبخند زدن و خندیدن، نشانه داشتن شخصیتی دست و دلباز، اجتماعی و خوشقلب است. گرچه ما معمولاً خندیدن زیاد را با سبکسری یکی میدانیم ولی بایستی بدانیم که تغییراتی فراسوی سبکسری در جسم و بدن انسان به واسطه خندیدن و لبخند زدن بهوجود میآید که تظاهرات عینی آن شادمانی است که در این حالت تمام جسم تنظیم میشود و ذهن شفافتر میگردد.
● چهره
خنده درمان مؤثر و قدرتمندی برای غلبه بر پیری و حفظ زیبائی و شادابی است. در خندیدن تنها یک عضله اصلی بهکار گرفته میشود؛ در صورتیکه برای بروز حالتی چون خشم و اندوه و اخم تعداد زیادی از عضلات باید درهم کشیده شوند. لبخند موجب میشود تا افراد سرزندهتر و شادابتر بهنظر برسند، زیرا افزایش جریان خون موجب قرمز شدن صورت شده و شادی خاصی بر ما مستولی میشود.
چشمها خنده را دریافت میکنند و اگر شدت خده زیاد باشد، مجاری اشک فعال میشوند. تحقیقات بیانگر این است که اشک چه در اثر شادی و چه ناراحتی، علایم فشار و استرس را کاهش میدهد.
● خارج از دهان
بهطور طبیعی دهان ما با باز شدن، اجازه خروج صداهای موزون (ها، ها) را از هوا میدهد و طبق بررسیهائی که بر روی بزاق بیمارانی که بعد از مشاهده یک کلیپ خندهدار انجام دادهاند مشخص گردید که سطح عوامل مقابلهکننده با بیماریها بهنام ایمونوگلوبینها افزایش مییابد و تحقیقات دیگر نشان میدهد که ممکن است عملکرد ایمنی و دفاعی بدن را افزایش دهد.
● تأثیر بر روی دستگاه تنفسی
در اثر خنده، دیافراگم، عضله قویای که در زیر ششها قرار دارد، بالا و پائین میرود و ششها را پر از هوا میکند و سپس این هوا را از آنها خارج کرده و به سمت سیستم صوتی جهت تولید صدا میفرستد. در این تبادلات خون مملو از اکسیژن شده و قلب، خون تمیزتری را دریافت میکند و شادابتر میشود.
هنگامیکه هورمونهای ناشی از فشارهای روانی بهطور دائم به مقدار زیاد ترشح میشوند، سیستم دفاعی بدن قادر به انجام وظیفه خود بهطور کامل نخواهد بود و به همین دلیل راه را برای درد و ایجاد زمینه برای انواع عفونتها فراهم میآورد. اما خنده و شادی میتواند سلاح مؤثری برای حمله به این سیکل ناسالم ترس و فشار روانی باشد.
از این رو است که افراد مثبتنگر و خوشبین کمتر به اختلالات ناشی از فشار روانی مبتلا میشوند. به یاد داشته باشید که افراد میتواند بیماریهای خود را راحت و بدون هیچ هزینهای با خنده درمان کنند. نورمن کازنیر توانست بیماری خود را که پزشکان معتقد بودند لاعلاج است با دیدن فیلمهای خندهدار مداوا کند، و همین مسئله باعث شد وی از این شیوه بهعنوان یک روش درمانی استفاده کند. خنده میتواند تغییرات فیزیولوژیکی گستردهای چون بهبود عملکرد هضم، تنظیم سیستمهای داخلی و بهبود جریان خون در بدن را ایجاد کند.
خنده میتواند وسیلهای قدرتمند برای شفای بیماران و واکنشی قوی علیه بیماریها باشد.اغلب اتفاقات و حوادث پریشانکننده زندگی را میتوان با روحیه بذلهگوئی به اموری قابل تحمل تبدیل کرد. این روحیه که فرد بتواند هنگام خشم، عصبانیت یا هر موقعیت عاطفی و رنجآور دیگر، لحظهای توقف کند و با خود شوخی کند یا به خود، رفتار و نگرشهای خود بخندد یک مهارت است مهارتی که باید آموخته شود.
شوخطبعی و خوشروئی را میتوان سادهترین راه آفرینش شادی دانست. شوخی، روح را شاد میکند و با آفرینش لبخند، انسان و محیط را شادابی و خرمی میبخشد. خنده، حتی لبخند و حتی خیال خنده شگفتی مطبوعی به روح انسان میبخشد که غالباً با آرامش اعصاب و سبکی ذهن همراه است.
● چرا خنده بر هر درد بی درمان دواست؟
خندیدن نوعی آنتی بیوتیک طبیعی است که همه انسانها با استفاده از آن، میتوانند بسیاری از دردهای خود را تخفیف دهند. خنده واکنشی است غیر ارادی که باعث انقباض هماهنگ پانزده ماهیچه صورت و سریع شدن تنفس و جریان خون و نتیجتاً افزایش ترشح آدرنالین در خون میشود که تاثیر نهایی آن ایجاد احساس لذت و شادابی در فرد است.
خنده ارزانترین داروی پیشگیری و مبارزه با بسیاری از بیماریها است و باعث پائین آمدن ضربان قلب و کاسته شدن فشار خون میشود و از آنجا که شخص را وادار میکند که نفس عمیق بکشد، موجب میشود میزان اکسیژن بافتها افزایش یابد، لذا خنده باعث طولانی شدن عمر میشود.
ترشح هورمون «ایمونوگلوبولین» در بدن با میزان خندیدن ما ارتباط مستقیم دارد. «ایمونوگلوبولین» به مبارزه دستگاهایمنی بدن با باکتریها و میکروبها کمک کرده و شخص را برای مقابله با بیماریها آماده میکند.
در اثر خندیدن، نوعی ماده شیمیایی خاص سیستم عصبی به نام «آندروفین» تولید میشود که در شخص اعتماد به نفس و سرخوشی ایجاد میکند. پژوهشهای دیگر بر روی خندیدن نشان میدهد که انسانها به وسیله خنده، درد را بیشتر تحمل میکنند به این دلیل که خنده ترشحاندروفینها را زیادتر میکند واندروفینها کشندههای طبیعی درد در بدن هستند.
در واقع «آندروفین» مادهای مشابه مرفین است که در بدن ساخته میشود، مقدار این ماده در خون، در اثر ورزش و فعالیتهای نشاط آور، بالا میرود.
دانشمندان انگلیسی بعد از سالها تحقیقات به این نتیجه رسیدند که یک دقیقه از ته دل خندیدن معادل ۴۵ دقیقه ورزش، انسان را سر حال میآورد.
بنابر آخرین تحقیقات علمی، خندیدن، باعث کاهش بروز انواع بیماریها از جمله بیماریهای قلبی میشود. از طرفی خنده با ایجاد تغییراتی در راههای تنفسی، باعث میشود هوای بیشتری در بینی ما جریان یافته و به سرد شدن مغز کمک کند و هر چه مغز خنکتر باشد، ما شادتر خواهیم بود.
کسانی که دچار حمله قلبی شدهاند در روز با حداقل ۳۰ دقیقه خندیدن میتوانند احتمال حمله قلبی دوم را تا حد قابل توجهی کاهش دهند.
همچنین کسانی که فشار خون دارند نیز با وجود روحیه شاد و خندیدن میتوانند فشار خون خود را در حد مطلوب نگه دارند.
در حال حاضر این عقیده که قسمت اعظم بیماریها بر اثر احساسات منفی و اضطرابها بهوجود آمده و پیشرفت میکند، توسط اکثر روانشناسان و روانپزشکان مورد قبول قرار گرفته است. www.migna.ir
استرسها و اضطرابهای روزانه در طول زمان چنان ناهماهنگیهایی در جسم ایجاد میکند که ممکن است به بحران روانی منتهی شود.
زمانیکه هورمونهای ناشی از فشار روانی بهطور دائم به مقدار زیاد تولید شود، سیستم دفاعی بدن قادر به انجام وظیفه کامل نخواهد بود و همین راه را برای انواع عفونتها و بیماریها هموار کرده و اندامهای داخلی بدن را تحت فشار شدیدی قرار خواهد داد.
خندیدن میتواند سلاح موثری برای مقابله با این فشارهای روانی و استرسهای روزمره باشد.
امروز پهنه دانش بشر به اندازه ای وسعت گرفته است که رشته های خاص و متفاوت آن بی شمار شده است و حیطه آن را یک پسوند «اولوژی» از حیطه رشته های دیگر جدا می کند. مثلا بررسی روان شناختی و تنشناختی خنده با اسم «ژلاتولوژی» به مفهوم خنده شناسی معرفی می شود.
پژوهشگران موضوع خنده، یا ژلاتولوژیست ها، کوشیده اند که به ماهیت خنده پی ببرند و به این سوال پاسخی علمی بدهند که انسان چرا می خندد؟ آنها در پژوهش خود دریافته اند که مغز انسان چگونه یک جوک، لطیفه، یا شوخی را می گیرد و خنده چگونه می تواند واقعا به صورت بهترین داروها عمل کند. می دانیم که جای دریافت یک موضوع خنده آور، در قسمت قدامی یا جلویی قشر بیرونی و خاکستری رنگ مغز قرار دارد.
اکنون خنده شناسان در زمینه مبدا یا منشا خنده پژوهش می کنند. دو محقق آمریکایی به نام های متیو جرویس و دیوید اسلون ویلسون از دانشگاه بینگهمتون در نیویورک، چند ماه پیش در مقالهای اظهار داشتند که در پژوهش خود دریافته اند که منشا خنده در سیر تکاملی انسان به زمانی پیش از آنکه انسان از میمون ها جدا شود، بر می گردد.
خنده در میان اولین گروه های انسان نما، بین چهار تا دو میلیون سال پیش پیدا شد. البته خنده آنها به هاه هاه یا قهقهه انسان امروزی شباهتی نداشت، چون آنها هنوز دستگاه صوتیشان توانایی تلفظ این صداها را پیدا نکرده بود و بیشتر به واکنش صوتی در برابر قلقلک یا خنده گوریل ها و شامپانزه های امروزی شباهت داشت. یک مطالعه تازه حاکی از آن است که ریشه خندیدن احتمالا از یک موجود ما قبل تاریخ که جد مشترک انسان و میمون های امروزی بود نشات می گیرد. با تکامل تدریجی انسان، خنده به طور کلی معنای تازهای به خود گرفت.
در حدود دو میلیون سال پیش در اجداد انسان این توانایی پدید آمد که بتوانندحالت های مختلف بیانی در چهره خود را کنترل کنند و به این ترتیب هم بی اختیار و هم با اراده خود بخندند. اما مدت ها گذشت تا انسان در مسیر تکامل به مراحلی بالاتر از شناخت و آگاهی کار برد زبان رسید و خنده با شوخی و مزاح ارتباط پیدا کرد. بنا بر این، اگر بتوانیم خنده را پدیدهای مستقل و جدا از بذله و شوخی و مزاح بگیریم، خنده چه ماهیتی دارد؟ جوابی که براساس پژوهش علمی به این سوال می توان داد، این است که خنده در روابط اجتماعی افراد از طریق گفت وگو کاربرد دارد. یکی از محققین به نام رابرت پروواین از دانشگاه مریلند در بالتیمور آمریکا، دریافته است که ما در هنگام گفت وگوهای عادی به نسبت بیشتر می خندیم تا با شنیدن جوک و لطیفه که گهگاه پیش می آید.
توانایی خنداندن دیگران غالبا با کسب موقعیت و قدرت ارتباط دارد، به این معنی که اگر بتوانید دیگری را بخندانید، او را به تسلط خود در آورده اید. رابرت پروواین گفته است که زن ها معمولا بیشتر از مردها می خندند، چون مردها هستند که بیشتر به گفتن چیزهای خنده انگیز تمایل دارند. برخی دیگر از محققین گفته اند که خنده مسری است، همان طور که خمیازه یک نفر دیگران را به خمیاره کشیدن وا می دارد. البته ژلاتو لوژیست ها یا خنده شناسان هنوز در این زمینه پژوهش علمی انجام نداده اند، اما شنیدنی است که مسری ترین مورد خنده در سال ۱۹۶۲ در تانزانیا اتفاق افتاد و آن هنگامی بود که یک دسته دختر دانش آموز به خنده ای طولانی در آمدند، خنده آنها به افراد دور و بر آنها سرایت کرد و خندهای که از اینجا شروع شده بود، ماه ها ادامه یافت.
دکترمادان کاتاریا، پزشک هندی که بنیانگذار باشگاه خنده و روزخنده در جهان است نخستین بار در سال ۱۹۵۵ پس از خواندن کتاب «کالبدشکافی یک بیماری» نوشته کارمن کازینس روزنامه نگارآمریکایی که به تأثیر خنده در درمان یک بیماری صعبالعلاج اشاره داشت، تصمیم به راهاندازی باشگاه خنده کرد. وی که در آن زمان سردبیر نشریه «مای داکتر» بود، سرانجام همراه چهار نفر دیگر در پارک عمومی شهر بمبئی نخستین جمع خندهدرمانی را تشکیل داد و شروع به خندیدن کرد. شیوه او در ابتدا مورد تمسخر قرار گرفت اما پس از مدتی طرفداران زیادی پیدا کرد. ورود به باشگاهی که کاتاریا پیشنهاد آن را داده بود برای همه آزاد بود و هر کسی میتوانست اول صبح نزدیک ۲۰دقیقه تمرین خنده کند. در ابتدا برای خندیدن یک نفر لطیفه یا داستانهای خندهدار تعریف میکرد اما پس از مدتی با حذف لطیفهگویی، خندیدن بدون محرک تمرین شد. امروزه در باشگاههای خندهدرمانی، افراد با پیوستن به گروههای بزرگ بی دلیل شروع به خندیدن میکنند. پیشروان این گروهها معتقدند خنده مسری است و اعضا ضمن برقرار کردن ارتباط چشمی یکدیگر را به نوعی وادار به خندیدن میکنند.
بعدها لارنس که جلسات خندهدرمانی را در تورنتو برگزار میکرد علاوه بر خندیدن دست زدن را هم به منظور کمک به گردش خون در بدن به مراسم خندهدرمانی افزود. بهطور کلی مراسم خندیدن شامل انواع خندههایی است که حتما خواندن نام آنها خندهای هم بر لبان شما خواهد نشاند. از جمله در ابتدا اعضا به صورت هماهنگ هاها هوهو را با صدای بلند تکرار میکنند. سپس خنده از ته قلب، خنده سلام و احوالپرسی، خنده یک متری، خنده شیرقهوه، خنده شیر، خنده تدریجی و... را که از انواع مختلف خنده هستند تمرین میکنند.
امروزه استرس یکی از عوامل مشترک در اغلب بیماریهاست و از بیخوابی و افسردگی گرفته تا آسم، بیماریهای قلبی و حتی سرطان همگی تابعی از استرس و اضطراب به شمار میآیند. پژوهشهای علمی زیادی نیز نشان میدهد که خندیدن ضمن کاهش هورمونهای استرس در بدن به تقویت دستگاه ایمنی کمک میکند. منتقدان این روش بررسیهای مختلفی در مورد خنده به اصطلاح مصنوعی و مقایسه آن با خنده طبیعی انجام دادند همچنین تحقیقات مختلفی در زمینه کیفیت خنده صورت گرفته است که همگی آنها نشان میدهد چه به صورت خودجوش بخندید و چه خودتان را به زور وادار به خنده کنید بدن مواد شیمیایی یکسانی تولید میکند. دانشمندان معتقدند کودکان روزانه حداقل چهارصد بار میخندند اما در سنین بالاتر افراد گاهی به سختی یکبار در طول روز میخندند.
چرا برای خندیدن، منتظر دلیل شویم؟
زندگی چنان که هست، دلیلی کافی برای خندیدن است. زندگی بسیار بیهوده و مسخره است و در عین حال بسیار زیبا و شگفت انگیز. زندگی ترکیبی از همه چیز است، طنز کیهانی خوبی است.
خندیدن ساده ترین کار در دنیاست، به شرطی که به آن مجال دهید.خندیدن خیلی دشوار شده است. مردم به ندرت می خندند و حتی وقتی می خندند، خنده شان حقیقی نیست. مردم می خندند، گویی به دیگران منت می گزارند و وظیفه ی خاصی را به انجام می رسانند.
نباید بخندید تا شخص دیگری را شاد کنید، زیرا اگر خودتان خوشحال نباشید، نمی توانید هیچ کس دیگر را شاد کنید. باید به خودی خود به خاطر خود بخندید، بی آن که منتظر دلیلی برای خندیدن باشید. اگر درون هر چیز را ببینید، دیگر قادر نخواهید بود خنده را متوقف کنید.همه چیز برای خندیدن مهیاست.
چیزی کم نیست اما ما اجازه نمی دهیم. ما خسیس هستیم. در مورد خنده، عشق و زندگی خساست به خرج میدهیم. وقتی بدانید می توان خساست را کنار گذاشت، وارد بعد تازه ای می شوید. خنده یک آیین معنوی واقعی است و هر چیز دیگر فقط وهم و گمان است.
چرا مردم میخندند؟
انتظار نمیرود که داستان واقعی اینکه چگونه مرد مزاحمی به همسر شما تلفن کرده تا درباره کشتن شما با او بحث کند، موجب شادی و خنده کسی شود.
اما هنگامیکه جان موریل از کالج «ویلیام و مری» در ویرجینیای آمریکا این حادثه را برای گروهی از پژوهشگران در اجلاسی درباره طنز و خنده توبینگن آلمان تعریف کرد، همه آنها از خنده روده بر شدند، چون او شرح داد که چگونه همسرش سعی کرده بود مرد جوان سردرگم شده را قانع کند که از کشتن شوهرش دست بکشد زیرا وام مسکن زن آنقدر بالا است که نمیتواند بدون کمک شوهرش آن را بپردازد!
اما چرا آنها خندیدند؟ نظر دکتر موریل این است که خنده گرچه میتواند درماندگی را نشان دهد اما در بسیاری موارد نشانهای قانع کننده از آن است که خطر گذشته است. واکنش مخاطبان دکتر موریب در توبینگن هم بیانگر همین نکته بود. دکتر موریل زنده ماند تا قصهاش را بگوید و بنابراین زمان آسودهای داشت که آن را به صورت سرگرم کنندهای درآورد! توصیفی درباره چگونگی به خنده افتادن افراد «نظریه ناجور بودن» است. این نظریه میگوید که همه جوکهای مکتوب و بسیاری از موقعیتهای طنزآمیز دیگر براساس بیربط بودن و نداشتن تناسب است؛ چیزی که با چیزهای دیگر جور در نمیآید. در بسیاری از جوکها راوی، داستان را در حضور این ناسازگاری پیش میبرد و سپس شاه بیت ماجرا این ناسازگاری را به نحوی که مخاطبان انتظارش را ندارند، حل و فصل میکند. همچنین ممکن است همین کلمات آخر داستان موقعیت یاوه و عجیب و غریبی را مطرح کند و حل و فصل کردن آن را به شنوندگان بسپارد. برای مثال، برای بسیاری از افراد خود برگزاری یک گردهمایی درباره طنز در آلمان [که مردمشان به جدی و عبوس بودن مشهورند] خندهدار است.
در اصل چرا مردم میخندند؟ مقصود از خندیدن چیست؟ خنده بسیار مسری است و به همین دلیل ممکن است به بخشی از رفتار انسان بدل شده باشد که پیوند یافتن اجتماعی را تقویت میکند. هنگامیکه گروهی از افراد میخندند، به نظر میرسد این پیام را منتقل میکنند: «راحت باشید، شما در میان دوستان خودتان هستید.» موریل طنز را شیوهای برای پذیرفتن مرگ و ناخرسندی کلی زندگی در این جهان میداند. دکتر موریل یادآور میشود که بسیاری از مدیران به علت ترس از بطالت، خنده در ساعات کار را نمیپسندند اما او معتقد است که چنین عقیدهای نادرست است. خنده یا نبود آن ممکن است بهترین علامت برای یک مدیر درباره جو محیطکاری و خلق و خوی کارمندانش باشد.
نظریه دیگری درباره علت خندیدن _ نظریه برتری _ میگوید که افراد به این علت میخندند که تاکید کنند که در سطحی معادل یا بالاتر از اطرافیانشان هستند. پژوهش نشان داده است که روسا گرایش دارند که بیش از زیردستانشان جوک بگویند. زنان در حضور مردان بسیار بیشتر میخندند و مردان اغلب در حضور زنان جوکهای بیشتری میگویند. حتی معلوم شده است که مردان در حضور زنان آهستهتر میخندند، در حالی که هنگامیکه تنها مردان حضور دارند، بلندتر خنده سر میدهند. اما خنده برای همه افراد خوشایند نیست. افرادی هستند که از اینکه دیگران به آنها بخندند، ترسی بیمارگونه دارند. این افراد از موقعیتهایی که در آن خنده بروز خواهد کرد یعنی اغلب جاهایی که افرادی را ملاقات میکنند، پرهیز خواهند کرد.
ویلیباد روش، از دانشگاه زوریخ سوئیس ???? نفر آلمانی را مورد بررسی قرار داد و از آنها پرسید که آیا معتقدند که دیگران آنها را دستمایه جوکهای خود قرار میدهند و دریافت که تقریبا ?? درصد مخاطبان چنین نظری دارند. این افراد گرایش داشتند که خندههای ضبط شده را به عنوان تمسخر و استهزا ردهبندی کنند. پژوهشهای بعدی به این مساله خواهند پرداخت که آیا چنین افرادی در حس طنز دچار اشکال هستند.
روانشناسی...
برچسب : نویسنده : hoseinsahand farshidsahand بازدید : 139
<a href="http://www.javaherbazar.com/46954695.html" rel="جواهربازار" title="جواهربازار" target="_blank">
<img src="http://www.javaherbazar.com/images/banner/javaherbazar/javaherbazar_6336_160..120..nini.gif" alt="جواهربازار" title="جواهربازار" border="0" /></a>
برچسب : نویسنده : hoseinsahand farshidsahand بازدید : 107
هیپنوتیزم علمی و عملی از حدود دو قرن اخیر کشف گردیده است، نظریات متفاوتی از ماهیت هیپنوتیزم و نحوه پیدایش آن به توسط متخصصین ارائه شده که در زیر عمدهترین آنها بررسی میشود. هیپنوتیزم شاخهای از علم روانشناسی است که در آن به وسیلهٔ تلقین، شخص از حالت هوشیاری خارج میشود و تحت تسلط شخص هیپنوتیزور در میآید. هیپنوتیزم یا به طور دقیقتر هیپنوز موجب تسلط دیگری بر فرد نمی شود بلکه دیگری با ضمیر ناخودآگاه آدمی به مکالمه و القای تلقینات می پردازد. همه ی هیپنوزها نحوی خودهیپنوتیزم است و هیپنوتیزور خارجی فقط مامای هیپنوز از درون انسان استو آن را می زایاند.همة مکاتب و عرفا به نحوی با هیپنوز درگیر بوده اند . ضمیر ناخودآگاه تنها یک تئوریست که توضیح حقایق روی آن سوار می شود.هیپنوتیزور نمی تواند هرآنچه دوست داشت به سوژه تلقین کند. هیپنوتیزم یک امر خارقالعاده نیست.و کارایی عجیب و غریب ندارد. اگر هم اثار غریبی داشته باشد در عده ی کمی دارد و خیلی قابل تکرار و تایید نیست لذا از منظر علم رسمی پاره ای غرایب مشاهده شده در هیپنوز قابل اعتبار و برداشت کلی نیستند. ( مبحث شستشوی مغزی البته در این وادی مطرح است ولی میزان پایداری این کارها باید بیشتر ارزیابی شود.)هیپنوز خواب نیست. امواج مغزی در این حالت با امواج مغزی حالت خواب در بسیاری موارد فرق می کند. از یک منظر هیپنوز با تلقین معمولی هم فرق دارد چرا که مناطقی که بر اثر تلقین تحریک می شود با مناطق تحریک شده هنگام هیپنوز متفاوت است. در طی این فرآیند، شخص هیپنوتیزور قادر است هر آنچه در نظر دارد به شخص هیپنوتیزم شده القا کند زیرا در این حالت تلقینات هیپنوتیزور بجای حواس بدن عمل میکند و ضمیر ناخودآگاه انسان را تحت کنترل خویش قرار میدهد
تاریخچه
نظرات زیادی دربارهٔ اینکه چه کسی هیپنوتیزم را شروع کرد، وجود دارد. هندوهای هند ادعا می کنند که آنها این شیوه را بنیان نهادند و از آن به عنوان یک دارو برای سلامتی استفاده کردند. امروزه این یکی از کاربردهای اصلی هیپنوتیزم است و به روانشناسی مربوط میشود. اما پیشرفتهای مهم هیپنوتیزم در سال ۱۸۴۲، هنگامی که جیمز برید (James Braid) شروع به بررسی بیشتر آن کرد، رخ دادند. او که «پدر هیپنوتیزم جدید» نامیده میشود اعتقاد نداشت که خواب مغناطیسی باعث هیپنوتیزم میشود و فکر می کرد که خلسهها فقط یک «خواب عصبی» هستند. وی در سال ۱۸۴۳ یک کتاب دربارهٔ این موضوع به نام «نوریپنولوژی» نوشت. برخی مسمر را پدر هیپنوز می دانند. می گویند راسپوتین وزیر پرنفوذ دربار روسیه تزاری از این روش در قربانیان خود استفاده می کرده است.کشیش آبه فاریا نیز از متقدمین این روش است. مسمر در دوره ی اوج نظریه پردازی در باب مغناطیس این پدیده را ناشی از مغناطیس حیوانی می دانست. بعدها روش او توسط شورایی مرکب از بنجامین فرانکلین و گیوتین و ... مردود دانسته شد چرا که این افراد فقط علوم ریاضی و فیزیک و طب کلاسیک را علم میپنداشتند. میلتون اریکسون آمریکایی هیپنوز علمی را خیلی توسعه داد. المان نیز در توسعه هیپنوز با روش متفاوتی کوشید.( ref:فرزان کمالی نیا از استادانش و کتب مربوطه - عضو انجمن تخصصی هینوتیزم ایران)
روش ها
هیپنوتیزم به دو صورت خودهیپنوتیزم و دگرهیپنوتیزم قابل اجرا است. از فواید هیپنوتیزم میتوان درمان بسیاری از ناراحتیهای روانی را نام برد. بهخصوص در هنگام خودهیپنوتیزم، که شخص میتواند بهوسیلهٔ تلقین، تغییرات مثبتی را در کردار و روحیات خود پدید آورد. البته خود هیپنوتیزم دارای خطراتی هم هست؛ به این صورت که اگر بدون آگاهی و اطلاعات کافی و با روشهای نادرست انجام پذیرد، میتواند اثرات بسیار مخربی بر روی روان انسان به دنبال داشته باشد. هیپنوز معمولا خطرناک نیست. برخی میگویند در نارسایی مزمن قلبی انجام نگیردو در برخی موارد مثل افراد با شخصیت مرزی یا بردرلاین و اسکیزوفرن و نیز وسواسی گفته می شود صورت نگیرد به دلایل مختلف. استفاده ار هیپنوز برای سرگرمی هم به عقیدةهیپنوتراپیست ها کنتراایندیکه یا ممنوع است.و کلاً هیپنوتیزم نمایشی را جایز نمی دانند.
سه فاکتور مهم در هیپنوتیزم عبارتند از تمرکز فوق العاده فکر، انفکاک و تجزیه (جدا شدن ذهنی از محیط پیرامون)، تلقین (چرا که اساس هیپنوتیزم تلقین به نفس است).
میتوان گفت هیپنوتیزم = تمرکز + اعتقاد + انتظار + تصور + ارتباط
برای انجام موفقیت آمیز دیگر هیپنوتیزم باید هفت گام زیر به صورت متوالی و دقیق اجرا گردد:
۱- مناظره اولیه، بهتر آماده کردن ذهن بیمار
یا pretalk ۲- انجام آزمونهای هیپنوتیزم از تکنیکهای عمیقسازی
مثل آزمون چشک اشپیگل ۳- کانونی کردن توجه (تمرکز ذهن)
۴- القای خواب هیپنوتیزم
۵- استفاده از تکنیکهای عمیق سازی
۶- تسهیل پاسخهای ناخودآگاه
۷- تصدیق خلسه، ارائه تلقینهای بعد از هیپنوتیزم و خروج از خلسه[۲].
هنگام استفاده از واژه ی مناسب خلسه دقت شود مطالب با موهومات اشتباه نشود. هرچند لفظ خلسه از لفظ trance که از بهت و ترس احتمالا می آید بهتر باشد. و خلسه ی عرفانی و احساس خروج روح از بدن احتمالاً از هیپنوز جدا نیست.(فرزان کمالی نیا) المان برای هیپنوز چند مرحله تصور می کند - وقتی فقط چشم ها را می بنیم حالت هیپنوئیدال است بعد وارد فازهای عمیقتر می شویم و یکی از فازهای عمیق هیپنوتیزم به نام سمنامبولیسم نام دارد(سمنامبول خدای خواب در یونان است) - از هیپنوز در age regration یعنی بازگشت به سنین عقب تر(پس روی سنی) و حتی چند صد سال قبل و پیشروی سنی استفاده می شود البته بازگشت چندصد سال به عقب لزوماً مؤید تناسخ نیست و این مسایل در حد تئوری است و دقیق نیست. استفاده از هیپنوز در اعتراف گرفتن از زندانی ها و دروغ سنجی معتبر نیست. هرچند گاهی نتایج مفید علم و گاهی نتایج نادرست می دهد. به طور کلی خیلی نمی توان به این مطالب اعتبار کرد. (از فرزان کمالی نیاو ایشان از از کتب و استادان انجمن هیپنوتیزم علمی)
روشهای مختلفی برای القای هیپنوز وجود دارد. روش تثبیت چشم - روش کیاسون- روشpmr یا شل کردن پیشرونده ی عضلانی- و.... از هیپنوز برای کنترل درد و درمان چاقی و... استفاده می شود البته هیپنوز مفید است ولی معجره نمی کند. کودکان ۸ تا ۱۲ سال بهتر هیپنوز می شود و در سنین بالای ۶۵ هپینوتزیم پذیری کم می شود. افراد از لحاظ هیپنوتیزم پذیری ۴ گروهند. ۷درصد که نباید هیپنوز شوند یا هیپنوز نمی شوند نظیر عقب ماندگان ذهنی- هفت درصد دیونیسین هستند و استعداد بالایی در هیپنوز دارند.۲۰ درصدآپولونین بوده به سختی هیپنوز می شوند.و درصد بالایی ادیسین هستند یعنی در اواسط طیف hypnotismability قرار دارند.(از دروس انتجن هیپنوتیزم ایران - نگارنده فرزان کمالی نیا)
هیپنوز دو گونه است هیپنوز سمپاتیک که با تحریک است و در رقصهای برخی بومیان افریقا و سرخپوست و مناطق مختلف حتی جنوب ایران در واقه از این روشها استفاده می شود(رضا جمالیان) و هیپنوز پاراسمپاتیک که تون پاراسمپاتیک و آرامش را بالا می برد . در هیپنوز برای هنگ کردن وبای پس نمودن و عبور از کریتیکال فاکولته یا کریتیکال فاکتور یا جاجمنت فاکتور و ضمیز خودآگاه و رسیدن به ضمیر ناخودآگاه از روشهای مختلف از جمله کانفیوژن و ... استفاده می شود.
روش کیاسون
یکی از روشهای هیپنوتیزمی رایج در علم هیپنوتیزم روش کیا سون است. این روش ابتکار دکتر سیمون کیاسون ( Simon Chiasson) متخصص بیماری های زنان و زایمان اهل شهر یونگستون ایالات اوهایو آمریکا ( Youngeston Ohio) است , اما دگرگونی در آن برای پزشک یا درمانگر به گونه ای که کاربرد آن راحت تر باشد مجاز است.
دستور کار (Instruction)
به بیمار یاد دهید دستش رامستقیما روبروی صورتش قرار دهد به گونه ای که فاصله دست با بینی تقریبا سی سانتیمتر ( برابر با دوازده اینچ ) وآرنج قدری خمیده باشد, پشت دست به طرف صورت و همه انگشتان در کنار هم قرار گیرند ( انگشتان باز نباشد ).
گفتار یا خطابه (Discourse)
من و شما هر دو به انگشتان دست شما نگاه می کنیم، بزودی می بینیم پرش هایی در انگشتان دست شما شروع و انگشتان دست شما از هم فاصله می گیرند و باز می شوند , و دستتان شروع به حرکت به سوی صورتتان می کند . تا زمانی که چشما نتان باز است فقط به پشت دستتان متمرکز باشید , بزودی می بینید که دستتان به صورتتان نزدیک و نزدیک تر میشود. زمانی که تماس دستتان را با صورتتان احساس کردید ( معمولا نوک بینی ) پلک های چشمتان- اگر تا آن زمان بسته نشده اند – بسته می شوند و بسته باقی می مانند . معمولا چشمانتان آنچان خسته می شوند که حتی پیش از تماس دست با صورتتان بسته می شوند . زمانی که پلک ها بسته شدند , بگذارید بسته بمانند . زمانی که دستتان با صورتتان تماس پیدا کرد . شما کاملا آرام و شل میشوید و دستتان بروی رانتان می افتد.
نظریه مغناطیس حیوانی
دکتر آنتوان مسمر کاشف این نظریه و پیراوانش معتقدند که ، دلیل خواب هیپنوز ، پیدایش این حالت در شخص ، اثر نیرویی است که از دستها و چشمهای هیپنوتیزور خارج میشود. به عقیده مسمر کائنات را امواجی فرا گرفته که این امواج در انسان نیز به وفور یافت میشود و اگر این امواج از جسم انسانی به جسم انسانی دیگر وارد شود، میتواند بسیاری از امراض را درمان کند. وی که این امواج را مغناطیس حیوانی نامیده معتقد بود که وجود این امواج در همگان یکسان نیست و همه کس قادر نخواهد بود آن را مهار کرده و از آن استفاده نماید.
نظریه چشم دوختن به نقطه نورانی
دکتر برید ، وین هولت و پیروانشان کاشف این نظریه بودند، آنها معتقد بودند که نگاه مستمر و یکنواخت بر شیی نورانی ، اعصاب چشم را خسته میکند و این عمل موجب کاهش فعالیت اعصاب مرکزی میگردد و در نتیجه شخص در حالت هیپنوز قرار میگیرد. برید بر این باور بود که در حالت هیپنوز ، مغز آدمی مجذوب یک فکر میگردد طوری که سایر افکار و محرکها روی آن تاثیر ندارد بنابراین وقتی یک فکر تقویت شد، سایر افکار را تحتالشعاع قرار داده و موجب توقف سایر فعالیتها خواهد شد.
نظریه تلقین
پیشگامان این نظریه میگویند که هیپنوتیزم مجموعهای از تلقین و تلقین به نفس میباشد. تلقین القای فکری است که بطور ناخودآگاه از قوه به فعل در میآید. تلقین ، ایجاد یک حالت روانی خاصی در فرد است که اثرات تصوری را به عنوان واقعیت قبول میکند. تلقینات ناشی از القای افکار در افراد و تمایل درونی با اعمال حرکتی که باعث عکس العملهای تحریکی در افراد شود، ماهیت این نظریه را تشکیل میدهد.
راههای ایجاد تلقین میتواند، محرکهای یکنواخت مانند نوازش بدن و یا محرکهای قوی مانند نور شدید و یا صداهای ناگهانی باشد، که روی اعصاب تاثیر میگذارند. در این نظریه ، هیپنوتیزم یک حالت تمرکز شدید مغزی است، یعنی در حال عادی که مغز افکار زیادی را در خود دارد ولی در حالت تمرکز هیپنوز ، مغز از هیچ چیز اطلاعی ندارد مگر اینکه اطلاعات و مطالبی را در آن تلقین کنیم. در چنین حالتی (خواب هیپنوز عمیق) هیپنوتیزم شونده ممکن است شدیدترین دردها را نیز احساس نکند.
نظریه پاولوف در هیپنوتیزم
این نظریه ، یکی از علمیترین نظریات در زمینه هیپنوتیزم است. براساس این نظریه حالت خواب در سراسر نیم کرههای مغز منتشر میشود. این پدیده بطور ناگهانی صورت نمیگیرد و کانونهای فعال و بیدار در مغز باقی میمانند که باعث ایجاد حالتی بین خواب و بیداری میشود و همین نقاط بیدار است که ارتباطی بین فرد و هیپنوتیزم کننده ایجاد میکند. در این نظریه شخص هیپنوتیزم شونده مانند کسی است که بطور طبیعی به خواب رفته ولی به دلیل وجود نقاط بیدار در مغز ، سخنان عامل را میفهمد و نسبت به تحریکات و جریانات خارجی ، بی توجه است.
برچسب : نویسنده : hoseinsahand farshidsahand بازدید : 161
بسياري در دهۀ ۱۹۵۰ بر اين باور بودند كه يونگ يك «فرويدي» است. هرچند او در سال ۱۹۰۹ توسط فرويد براي بازديد از دانشگاه كلارك دعوت شد، اما با اين حال نبايد او را تنها يك روانشناس يا روانكاو توصيف كرد.امروزه شما در آمريكا بسياري از كتابها را دربارۀ يونگ در كتابفروشيها خواهيد يافت كه حتي از كتابهاي مربوط به فرويد نيز بسيار بيشتر است.زيرا ايدههاي او اكنون بسيار در افواه عمومي رايج و متداول شده است. اما يك مشكل وجود دارد و آن اين كه فهم و درك آثار يونگ، دشوارتر از فهم و درك آثار فرويد است.
غالباً اين نكته كه يونگ- به ويژه در ۲۵ سال پاياني عمر خود- بيشتر معطوف مسائل مربوط به «دين شناسي» و «اسطورهشناسي» بوده است مورد غفلت واقع ميشود.هرچند خود يونگ معتقد بود كه اين موضوعات بسيار بيش از روانشناسي حائز اهميت هستند. ديدگاه يونگ به مسئله بسيار مهم اديان و اسطورهها، از منظر روانشناسي اهميت بسياري دارد. مقاله زير با رويۀ توصيفي- تحليلي به اين مسائل پرداخته است.
زندگي يونگ
كارل گوستاو يونگ در ۲۶ جولاي ۱۸۷۵م در كسويل (Kesswill) سوئيس متولد شد. پدر او- يوهان پل يونگ- در كليساي سوئيس كشيش بود و مادر او- اميلي يونگ- دختر يك وزيربود. هرچند يونگ در سراسر عمر خود با ايدههاي ديني سروكار داشت، اما نهايتاً مناسك و آداب مسيحي امثال پدرش را رد كرد. او در ۱۱ سالگي به مدرسۀ ژيمنازيوم در شهر «بازل» سوئيس رفت و از دانشگاه بازل مدرك پزشكي اخذ كرد.علايق او در آغاز بين علوم انساني (تاريخ و فلسفه) و علوم (علوم طبيعي و باستانشناسي) در نوسان بودند. از آنجايي كه خانوادۀ او از اقشار كم درآمد بودند، او سرانجام تصميم گرفت كه علوم انساني را- به خاطر وجود فرصتهاي شغلي كمتر- رها كند. او به باستانشناسي روي آورد اما شهربازل، دانشكدهاي براي اين رشته نداشت.در نهايت يونگ تصميم گرفت كه به پزشكي بپردازد زيرا اين كار درآمد بيشتري را براي او به همراه داشت و همين امر سرانجام عاملي شد تا او به سوي مباحث روانشناسي- به ويژه روانشناسي دين و اسطوره- متمايل شود.كارل گوستاو يونگ، نيز همچون فرويد منشأ اسطوره را در اعماق ذهن آدمي و بخصوص در عرصۀ ناخودآگاه جستجو كرده است. وي در سايۀ روانشناسي اعماق، درونمايههاي ناخودآگاه را پيكاوي كرده و ميگويد: «عرصۀ خودآگاه ذهن آدمي همچون جزيرهاي است بسيار كوچك در اقيانوسي از ناخودآگاهي».به گفتۀ او جهان ناخودآگاه از دو بخش اصلي تشكيل يافته است: يكي ناخودآگاه فردي كه صحنه بروز و ظهور انگيزهها، اميال و زيستمايههاي دروني آدمي است و ديگري ناخودآگاه جمعي كه ريشه در تاريخ نوع بشر دارد و چيزي نيست، جز تجربههاي گذشتگان كه در پردهاي از ابهام فرو رفته و از خاطرهها محو شده است.در حقيقت اين سرنمونهاي (archetype) فراموش شدۀ تاريخ- هر چند وقت يكبار- در صحنۀ فرهنگ در لباسهايي مبدل- همچون اسطورهها- پديدار ميشوند. اين سرنمونها يا صورتهاي اصيل را نميتوان به وضوح در فعاليتهاي فرهنگي آدمي مشاهده كرد، بلكه به صورتي تمثيلي و استعاري در رفتار، گفتار و حالات افراد جامعه- در قالب اسطوره و يا اشكال ديگر ادبيات- متجلي ميشود.يونگ در يك سخنراني در سال ۱۹۲۲ اعلام كرد كه اسطورهها و به طور كلي تمامي آثار ادبي و هنري مانند موجوداتي زنده در متن فرهنگ رشد ميكنند و شكوفا ميشوند. در واقع بنيادها و نهادهاي اسطورهاي در طي تاريخ، در نمادها و باورهاي گوناگون آدمي درهم تنيدهاند و بديهي است كه استوارترين اين بنيادها، اسطوره وحدت جهان و انسان است. در بينش اساطيري ميان اين دو هيچگونه جدايي و بيگانگي وجود ندارد.آنها در «وجود» با هم يگانهاند، اما در «نمود» از يكديگر جدا هستند و در واقع به همين علت است كه در تفكر اسطورهاي- عرفاني انسان را عالم صغير- جهاني كه بر اساس ناخودآگاه بنا شده است- مينامند. يونگ ناخودآگاه را از تنگناي انگارههاي فرويدي رها ساخت و آن را در شناخت روان آدمي و در پيوند با جهان خارج قرار داد.فرويد ناخودآگاه را برآمده از خودآگاه و وابسته به آن ميدانست، اما يونگ بر آن بود كه بنيان روان آدمي را ناخودآگاه ميسازد. در اين راستا يونگ ناخودآگاه را به سه بخش تقسيم كرد:
۱/ عرصۀ ناخودآگاه در دسترس.
۲/ عرصۀ ناخودآگاه كه با انديشه قابل دستيابي است.
۳/ هستۀ ناخودآگاهي كه دسترسيناپذير است.
«ناخودآگاهي جمعي» مهمترين دستاورد يونگ در عرصۀ روانشناسي اعماق بهشمار ميآيد. او ناخودآگاه جمعي را اقيانوسي ژرف ميشمارد كه خودآگاهي بر فراز آن به زورقي ناچيز ميماند.او در يكي از سخنرانيهاي خود ميگويد:«اصطلاح ناخودآگاه را به منظور پژوهش- و با علم به اين كه به جاي آن ميتوانستم واژۀ «خدا» را به كار گيرم- ابداع كردم و در آنجايي كه به زبان اساطير سخن ميگويم، مانا، خدا و ناخودآگاهي با هم مترادفاند، زيرا كه از دو مفهوم اولي، يعني مانا و خدا، همان قدر بيخبريم كه از معناي آخري».
يونگ معتقد است كه برجستهترين ويژگي ناخودآگاه جمعي آن است كه نهانگاه نگارهها و نمادهايي شگفت است كه وي آنها را سرنمون، صورت ازلي و يا صورت نوعي ناميده است.آركهتيپ از واژۀ يوناني آرخهتوپوس (arkhetupos) به معناي نمونۀ كهن و ازلي گرفته شده و در فرهنگ غرب كارنامهاي پربار دارد. فيلون اسكندراني آن را «صورت الهي» خوانده است و در رسالۀ هرمسي، خداوند «نور آركهتيپي» نام گرفته است.جان لاك در فلسفه خويش از آركهتيپ ياد و آن را منظومهاي از نگارههاي ذهني ساده (ايده) شمرده است كه روان آدمي آنها را گردآوري ميكند. اما هركدام از آنها در واقع چيزي را در بر دارد كه ميتوان آن را نمونۀ كهن ناميد. در واقع نمونههاي كهن يونگ همان نگارههاي ازليي هستند كه در نهاد آدمي با تار و پود وي درآميختهاند.
يونگ ميگويد: زبان ناخودآگاه، زبان نمادهاست. ناخودآگاه بيپرده و برهنه با ما سخن نميگويد، بلكه همواره در جامهاي از رمز و راز و در پوششي از نماد پنهان ميگردد. ناخودآگاه به زبان رؤيا و اسطوره با ما سخن ميگويد.او زادگاه اسطوره و رؤيا را در درون ناخودآگاه ميداند.وي رؤياي جمعي را اسطوره مينامد كه در طي تاريخ، اقوام و ملل آن را ديده و به زبان تمثيل و نماد باز گفتهاند. در حقيقت ناخودآگاه جمعي همان عاملي است كه نمادهاي جمعي را پديد ميآورد. از سوي ديگر در گسترۀ فرهنگ نمادهاي جمعي، ژرفترين لايههاي ناخودآگاه را اشكار ميسازد. اين نمادها كالبدهايي را تشكيل ميدهند كه كهنترين نمونهها در نهادشان شكل ميگيرد و سپس پديدار ميشود.
ايدهها و عقايد ديني نقش مهمي در آثار يونگ- به ويژه در دوره متاخر- ايفا ميكنند. او در ابتدا موضوع دين را مانند يك دانشمند تجربي- و نه يك فيلسوف- در نظر ميگيرد و به اين وسيله ميخواهد بگويد كه دين «واقعيت روانشناسانه» است. يونگ از مفهوم «امرمينوي» (muminous) براي تشريح آن چه كه از دين مراد دارد استفاده ميكند و اين مفهومي است كه «رُدلف اتو» ابداع كرده است. امر مينوي همان رازي است كه عقايد انساني را در بر ميگيرد. سپس يونگ معطوف بحث از محتواي روياها ميشود و عقيده دارد كه مطالعۀ رؤياها به ما فرصتي براي بررسي تعارضات و عقيدههاي شخصي ميدهد اما بلافاصله توضيح ميدهد كه رويكرد او در اين موضوع با فرويد متفاوت است.فرويد بين معاني سطحي و عميق روياها تفاوت قائل ميشود در حالي كه يونگ معتقد است كه دليلي ندارد كه روياها را امري فريبنده تلقي كنيم. همچنين يونگ ميگويد: زماني كه روياي ما محتواي مذهبي دارد دليلي ندارد كه آن را جدي بگيريم. همچنين او به نقش روح و جسم در اشكال روياها اهميت ميدهد و ميپندارد كه آنها به ناخودآگاه ما چارچوب ميدهند.يونگ معتقد است كه دين يك رابطه دروني با عاليترين و نيرومندترين ارزشها- خواه مثبت يا منفي- است. اين رابطه ميتواند ارادي يا غيرارادي باشد. اين واقعيت روانشناسانهاي است كه نيرومندترين تاثير را در عملكرد ما دارد زيرا همواره عامل رواني شديدي وارد ميدان ميشود تا آن را خدا بناميم.به نظر اتو احساسهاي مينوي با احساسهاي طبيعي از قبيل احساس زيبايي يا امر عالي تفاوت دارد. احساسهاي مينوي، هرچند با احساسهاي طبيعي شباهت دارند، ولي در واقع يگانه و منحصر به فردند. آنها از احساسهاي طبيعي به وجود نميآيند، بلكه از احساس امري مينوي نشأت ميگيرند كه ماهيت آن از طريق حالات عاطفي نمايان ميشود. از اين رو، احساسهاي مينوي معرفتبخشند.آنها شايد به اين معنا معرفتبخش باشند كه به واقعيتي مينوي و عينياي اشاره دارند كه مواجهۀ با آن از طريق تجارب مينوي، مفهوم امر مينوي را پديد ميآورد. در چنين موردي مفهوم امر مينوي مفهومي پسيني و متأخر است؛ به اين معنا كه از تجربۀ واقعيتي عيني و مينوي به وجود آمده است.از سوي ديگر، احساسهاي مينوي به اين معنا ادراكي و معرفتبخشند كه آنها نيز منشأ مفهوم امر مينوي هستند و در عين حال واقعيت عيني و مينوي را كه اين مفهوم بر آن اطلاق ميشود، نمايان ميسازد.در اين حالت مفهوم امر مينوي مفهومي پيشيني و ماتقدم است. اتو برپايۀ هر دو تفسير مدعي است احساسهاي مينوي واقعيت عيني و مينوياي را، كه او از آن به شيء في نفسه (نومن) تعبير ميكند، نمايان ميسازند.
روانشناسی...
برچسب : نویسنده : hoseinsahand farshidsahand بازدید : 121